من یک مبتدی هستم

در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود

من یک مبتدی هستم

در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود

من یک مبتدی هستم

زود بیدار شدم تاسرساعت برسم
بایدامروز به غوغای قیامت برسم
من به قدقامت یاران نرسیدم ای کاش
لااقل رکعت اخر به جماعت برسم
آه مادر!مگرازمن چه گناهی سرزد
که دعاکردی وگفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار ازلبم ای چشمه که من
نذردارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه ست...دعاکن من نیز
این چنین کال نمانم به شهادت برسم
محمدمهدی سیار

پیام های کوتاه
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۳ , ۱۱:۱۶
    نماز
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

قطره3

مبتدی |

معرفی کتاب: شطرنج با ماشین قیامت ( حبیب احمد زاده)

قطره ای از دریا:

رمانی است از حبیب احمدزاده در مورد جنگ ایران و عراق حوادث این رمان در آبادان و مربوط به سه روز از محاصره این شهر توسط نیروهای عراقی است. در رمان سعی بر این شده که به گونه‌ای متفاوت و با نگاهی فلسفی به وقایع و رخدادهای جنگ پرداخته شود. قهرمان این رمان دیده‌بان نوجوان ۱۷ ساله‌ای است که (اسم او را در همه داستان نخواهید دانست) و او به ناچار به جای دوست مجروحش راننده ماشین حمل غذا می‌شود. او از این شغل ابا دارد و سعی دارد افراد کمتری از آن باخبر شوند. وی مأمور به انجام دیده‌بانی برای عملیاتی می‌شود که طی آن قرار است رادار عراقی موسوم به «سامبلین» را گمراه کنند؛ راداری که آن را «ماشین قیامت‌ساز» می‌نامند.

(( بنا به اطلاعات واصله، دشمن یک دستگاه رادار فرانسوی سامبلین را در آن مناطق عملیاتی مستقر نموده است و لذا هر گونه اخبار از محل استقرار رادار مزبور را در اسرع وقت به این قرارگاه گزارش نمایید...)) صفحه 11

وی در طی این روزها در حین ماموریتش در شغل جدید با افراد مختلفی (از جمله یک مهندس نیمه دیوانه) که شخصیت کلیدی بعدی داستان "مهندس" است که با گربه هایش در طبقه سوم یک ساختمان هفت طبقه مخروبه  زندگی می کند ، کشیشهای ارمنی آشنا می‌شود و این آشنایی تحولی بزرگ را در او ایجاد می کند.

نفر بعدی داستان"گیتی"، شخصیت زن خودفروشی است که حالا در بحبوحه جنگ با دختر جوانش به شهر بازگشته است.

حرف آخر: 

با این که خیلی چیزا تو این دنیا جواب دو دو تا چهارتا نداره؛ ولی من نظر خودم رو می‌گم. فقط این رو بدون که مهم‌ترین مهره‌ تأثیرگذار، روی صفحه‌ شطرنج‌، وزیره. ما وزیر رو، حاکم مطلق در بازی شطرنج می‌دونیم. حالا اگر همون هشت مهره سرباز ِ ـ به قول مهندس- سیاهِ جبرزده‌ بدبخت، در یک حرکت دسته جمعی سنجیده، به هم کمک کنن و یکی‌شون به انتهای صفحه‌ مقابل برسه؛ وزیر می‌شه. این‌جاست که کل روند بازی عوض می‌شه

  • مبتدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی