هویتی فراتر از یک شماره(2)
وقتی به محیط دانشگاه نگاه اجمالی کرده باشیم می بینیم که از دانشجویان، اساتید، کارمندان، مسئولین و نیروهایی تشکیل شده است، ولی مهمترین عضو این محیط بلاشک دانشجوست و اصلا نام گذاری دانشگاه بر پایه ی وجود دانشجو در این محیط می باشد. حال باید دانست مرتبه و مقام دانشجو و دوران دانشجویی که شیرین ترین و مفید ترین دوران زندگی هر فرد به شمار می آید و نقش بسزایی در زندگی او دارد چقدر با اهمیت می باشد؟
شهید بهشتی در این رابطه می فرمایند: ((دانشجو به معنی عام عبارت است از: قشر آگاه ، پیشتاز و پیشگام درخلاقیت های انقلابی در جامعه ما و رسالت دانشجو دراین است که همچنان به صورت عنصر اصلی انقلابی جامعه بماند.
دانشجویان باید همچنان به عنوان حاملان پیام انقلاب و تضمین کنندگان پویایی وتحرک انقلابی بمانند. رسالت دانشجو این است که همچنان پیشگام انقلاب باشد و پیشاهنگ حرکت باشد، اما نه چنان که از توده ها جدا شود و برای خودش به سویی رود و یک وقت پشت سرش نگاه کند ببیند که از توده ها تقریبا کسی نیست.
این است که دانشجو باید فرهنگ این انقلاب را روز به روز بهتر بشناسد و بهتر پاسداری کند)).
ایشان می فرمایند: دانشجو باید به صورت یک عضو بدرد خور جامعه خودش را بسازد و نه به صورت یک گروه درس خوانده تی تیش مامانی خود خواه، از خود راضی که توقعات خیلی زیادی هم دارد و یک مقدار معلومات هم که پیدا کرده و بعد از فراغت از تحصیل بیاید وخود را به جامعه تحمیل کند، میگوید من را استخدام بکنید، لیسانسیه بیکارم، مهندس بیکارم، چرا بیکاری؟ خودت را برای چه چیزی آماده کرده بودی که امروز بیکاری؟
دانشجو باید بکوشد ببیند جامعه چه می خواهد و چه نیازی دارد؟ خودش را برای تامین نیازهای و ایفای یکی از این نقشهای مورد نیاز جامعه آماده کند.
دانشجو رسالتش در این است که در برابر درد های جامعه برای همیشه حساس بماند فقر ومحرومیت گود نشینان را در یابد ونه اینکه فارغ التحصیل که شد و یک شغلی که پیدا کرد هر قدر که شغلش بهتر می شود حساسیتش کمتر بشود.
وای به روزی که تحصیل کرده های جامعه اعم از روحانی، معلم دانشگاهی، دبیر، استاد، واعظ، امام جماعت، مراجع تقلید، نویسنده، گوینده و... بی درد شوند وای بحال جامعه ای که گروه ممتازش تبدیل بشود به گروه بی درد. خوب از کی باید پیش بینی کنیم که به وادی بی دردان سرازیر نشویم؟ از کی باید پیش بینی کنیم؟ ازکجا؟ از همین دوره دانشجویی، باید شروع کرد.
دوران دانشجویی تمرینی و الگویی است ازفردای دانشجو، دانشجوی بی تفاوت، فارغ ا لتحصیل بی تفاوت است...
این دانشجوست که باید در برنامه خودسازی پیش بینی کند که چه جور خودش را بسازد که فردا به خیل بیدردان نپیوندد، بلکه روز به روز دردمندتر بماند.
اگر دانشجو امروز خودش را طوری ساخت که فردا به صورت یک عنصر پر توقع امتیاز طلب در نیاید و به درون توده ها برود فردایش از امروز برای حساس ماندن و دردها را لمس کردن مناسب تر است.
جامعه ما همین را می خواهد جامعه ما می خواهد این تحصیل کرده ها وقتی می آیند بیرون بدرد مردم برسند با درد اینها آشنا و مانوس باشند و برای رفع محرومیت آنان کوشش کنند. غیرازاین باشد ویرانگری است نه آباد کردن، هدر دادن است نه پروریدن کشتن است نه زنده کردن.
ادامه دارد...
- ۹۳/۰۲/۱۹