قطره5
گردانی بود به نام گردان یازهرا سلام الله علیها، بچه هایی اهل دل، اهل خدا، اهل نماز. همگی جمع شده بودند تا به ندای امامشان لبیک بگن. گردان یازهرا ، با یک گردان صرفا رزمی بسیار متفاوت بود، حضور طلاب و دانشجویان و توجه به معنویت شاخصه این گردان بود. ولی چیزی که از همه بیشتر به چشم میخورد فرمانده گردان بود، جوونی که راز و نیاز و خلوت شبش با خدا زبون زد همه بود. جوونی که شور و نشاط را به گردان آورده بود. همه کاره گردان بود. تو کارهای مدیریتی بهتر از همه بود و علاقه شدیدیم به مداحی داشت و هیئت گردان رو هم راه اندازی کرده بود. عاشق ولایت بود همیشه میگفت: تندتر از امام نروید که پایتان خرد می شود، از امام هم عقب نمانید که منحرف میشوید، امام را همچون خورشیدی در بر گیرید و به دورش بگردید، از مدار او خارج نشوید که نابودیتان حتمی است.
تو کارای گردان خیلی جدی بود و همیشه سفارش میکرد، توسل اهل بیت یادتون نره که خیلی کمک کننده است. همه دلشون میخواست وارد این گردان بشن. خیلی وقتها گردان ها دیگه نیرو کم داشتند ولی گردان ما بیشتر از ظرفیت خودش داوطلب ثبت نام داشت. آرزوش شهادت بود و می خواست مثل مادرش حضرت زهراسلام الله علیها شهید شود، می گفت: من در عملیاتی شهید می شم که رمز آن یا زهراست و من هم فرمانده گردان یا زهرام.
آری! همونطور که خودش می خواست در کربلای ده ترکش بزرگی به پهلوی چپش اصابت کرد و ترکشی هم به بازویش.
محمد تورجی زاده به صاحب نام گردانش اقتدا کرد.
برداشتی از کتاب یا زهرا خاطرات شهید تورجی زاده کاری از گروه شهید ابراهیم هادی
- ۹۳/۰۲/۲۱