من یک مبتدی هستم

در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود

من یک مبتدی هستم

در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود

من یک مبتدی هستم

زود بیدار شدم تاسرساعت برسم
بایدامروز به غوغای قیامت برسم
من به قدقامت یاران نرسیدم ای کاش
لااقل رکعت اخر به جماعت برسم
آه مادر!مگرازمن چه گناهی سرزد
که دعاکردی وگفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار ازلبم ای چشمه که من
نذردارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه ست...دعاکن من نیز
این چنین کال نمانم به شهادت برسم
محمدمهدی سیار

پیام های کوتاه
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۳ , ۱۱:۱۶
    نماز
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

نمک

مبتدی | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۴ ب.ظ

در هیئت مولا به خدا پیر شدیم

از سفره مادرش نمک گیر شدیم

ما گریه کن عزای  او گشتیمو ...

یک عمر گذشت مگر ز او سیر شدیم؟!
  • مبتدی

قافله

مبتدی |

بار و بندیل خود را بسته و آماده سفر شده، وارد مسیری شده که تا کنون از ابتدای آفرینش کسی پای در آن مسیر نگذاشته است، خواهر، همسر، کودکان و برادرانش نیز می خواهند که او را همراهی کرده و پا به پای او حرکت کنند، می خواهند مسیر آسمان را با سرعت هر چه تمام تر طی کنند، آنها خوب می دانند که به راحتی نمی توانند این مسیر پر پیچ و خم را به سلامت بگذرانند. ولی شاید برخی هنوز از سختی های سفر خبر ندارند...

کودکان با شور و شعف بسیار لباس های تازه خود را بر تن کرده و آماده در پای کجاوه ها ایستاده اند، همسایگان می آیند و هر کدام نظر خاصی می دهد، یکی می گوید: آقا نرو که این راه پر خطر است و کوفیان آنچنان که می نمایند نیستند. دیگری می گوید: ببخش که نمی توانم همراهت باشم کارهای بسیاری دارم که باید به آنها برسم، خانواده ام بدون من نمی توانند زندگی کنند. اما او گوشش به این حرف ها نیست و تصمیم خود را گرفته است...

می گوید: دین خدا بدون کشته شدن من پایدار نمی ماند و مردمان این دیار رو به گمراهی و ضلالت می روند، من کشته شوم بهتر از این است که مردم از دین خدا منحرف شوند...

ولی برخی بد جور چشم نگرانند...