فعل
از خدا می خواهم که فعلم قولم را تایید کند
دنیا و مافیها ارزش یک تار مویش را ندارد
فعلا قولم باید این باشد، تا فعلم گردد
- ۰ نظر
- ۲۹ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۴۱
از خدا می خواهم که فعلم قولم را تایید کند
دنیا و مافیها ارزش یک تار مویش را ندارد
فعلا قولم باید این باشد، تا فعلم گردد
معرفی کتاب : جنگ پا برهنه ( رحیم مخدومی)
قطره ای از دریا: تفریظ مقام معظم رهبری در مورد کتاب:
این انعکاسی از رنجهای مردم پا برهنه است که به خصوص در مقایسه با فداکاری همین مردم، بسی جانکاه و تلخ و ناپذیرفتنی مینماید... و وقتی روح لطیف و حساسی منظره این هر دو را به چشم دیده، بلکه با آن زیسته باشد، با زبانی به همان تلخی آن را روایت میکند و البته توسن خیال اهل هنر همیشه و در همه میدانها از واقعیت پیشی میگیرد. در روایتهای دیگر از همین جبهه و همان خط و در مقابله با همان دشمن، چیزی از همه برجستهتر است و شیرینتر، و آن تواضع و چندان ندیدن کار خود در مقابل کار دیگرانی که آنان نیز در جبهههایی دیگر اما باز در برابر همان دشمن و به عشق همان خدا، تلاشی کرده و عرقی ریختهاند، اگرچه خطر در همه میدانها یکسان نیست و همه کسانی را که فیض آن جبهه را نبردهاند، اهل دنیا و دلبسته به تعلقات آن ندانستن، و زحمت و مرارتی را که خود برای خدا بردهاند بر سر دیگران خرد نکردن و این صفات پاکان و پارسایان است. این خصوصیت در این نوشته که از جهات بسیار: زبان، تصویر، پردازش و به خصوص استفاده خوب از آیات قرآن، خیلی خوب است، به چشم نمیخورد و افسوس دیگر آنکه فرق است میان اینکه کسی از بسته شدن دروازه جهاد و شهادت غمگین شود و حسرت بخورد اما با این حال از عمل به وظیفهای که مصلحت اسلام و مسلمین بر دوش همه نهاده، خرسند باشد و اینکه کسی اصل را بر تشخیص خود نهاده و قبول ختم جنگ را خیانت و کار شیطان و توطئه دشمن بداند و حتی به اشارهای، امام و خاصان او را هم مستثنی نکند، در این کتاب شق اول دیده نمیشود.
حرف آخر : حتما این کتاب رو بخونین
معرفی کتاب: شطرنج با ماشین قیامت ( حبیب احمد زاده)
قطره ای از دریا:
رمانی است از حبیب احمدزاده در مورد جنگ ایران و عراق حوادث این رمان در آبادان و مربوط به سه روز از محاصره این شهر توسط نیروهای عراقی است. در رمان سعی بر این شده که به گونهای متفاوت و با نگاهی فلسفی به وقایع و رخدادهای جنگ پرداخته شود. قهرمان این رمان دیدهبان نوجوان ۱۷ سالهای است که (اسم او را در همه داستان نخواهید دانست) و او به ناچار به جای دوست مجروحش راننده ماشین حمل غذا میشود. او از این شغل ابا دارد و سعی دارد افراد کمتری از آن باخبر شوند. وی مأمور به انجام دیدهبانی برای عملیاتی میشود که طی آن قرار است رادار عراقی موسوم به «سامبلین» را گمراه کنند؛ راداری که آن را «ماشین قیامتساز» مینامند.
(( بنا به اطلاعات واصله، دشمن یک دستگاه رادار فرانسوی سامبلین را در آن مناطق عملیاتی مستقر نموده است و لذا هر گونه اخبار از محل استقرار رادار مزبور را در اسرع وقت به این قرارگاه گزارش نمایید...)) صفحه 11
معرفی کتاب: حرکت ((استاد صفائی حائری))
قطره ای از دریا :
بین آنچه هستیم و آنچه می توانیم باشیم فاصله است.
تنوع طلبی نشان دهنده نیازی است که ارضاا نشده است.
بمانیم، می گندیم.
برای جهل ما همین بس که اندازه و قدر خود را ندانیم.
ارزش عمل در کمیت آن نیست در بینش و نگرشی است که انسان به آثار عمل دارد، در محرک و انگیزه ای است که او را به جریان انداخته در جهت و هدفی است که برای آن در نظر گرفته است.
ما به انداز همه وجودمان به اندازه تمامی ابعاد خلق و نسل ها استعداد داریم.
حرف آخر: اگر از خودمان سوال نکنیم که وقت خود را با چه چیز پر کرده ایم؟ از ما سوال خواهد شد : ((لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ))
این روزها که زیارت عاشورا میخوانم و به این فراز « اللهم الجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد » میرسم، با خود میگویم چقدر زندگیت، اخلاق و رفتارت،پوششت، نماز و عبادت، احترام به والدینت، خواب و بیداریت، اصلا سبک زندگیت شبیه به پاکترین انسانهای روی زمین است.
ترس این را دارم که بنشینم و حساب اعمالم را کنم، میترسم! چون مطمئن نیستم که در نبرد با هوای نفس من برنده میدان مبارزه ام یا شیطان و نفس اماره بر من غلبه کرده اند، اصلا چقدر اعمالم مورد رضایت خداست؟
از امام پرسیدند: میزان اعمال چیست؟ ایشان پاسخ دادند: میزان شباهت اعمال شما به اعمال ما خاندان پیامبر می باشد، هرچه نزدیکتر و شبیه تر کفه ترازوی اعمالتان سنگین تر و پربار تر.
حال به این نکته فکر کنیم که آیا اسوه زندگی مان همان اشخاص سفارش شده خداست؟ یا همگام با نفس سرکش بدنبال الگوهایی کوچک و غفلت زده رفته ایم؟ چقدر در رسانه ها و اجتماعات بدنبال الگو و نمونه برای زندگی گشته ایم؟ از فلان بازیگر و فلان بازیکن و فلان سیاستمدار و در هر برهه زمانی از یکی تقلید کرده ایم، و سفارش خدا را به فراموشی سپرده ایم.
خداوند در قرآن میفرماید : « من حال قومی را تغییر نمیدهم، مگر اینکه خودشان بخواهند»، آری ما خودمان خواستیم که با این شیوه زندگی خود را اداره کنیم و هیچ کسی را در امور خود راه ندهیم.
مشکل بزرگ زندگی مان اینست که چراغ هدایتی همچون حسین بن علی را نادیده گرفته و حتی لحظه ای بدنبال تفکر و جستجو در زندگی حضرت نرفتیم، هرسال منتظر محرمی شدیم که دست بر سینه به او عرض ارادت کنیم ولی به این فکر نبودیم که چه اندازه از سال گذشته در زندگی خودمان، در رفتار خانوادگی و اجتماعی تغییر ایجاد کرده ایم که مورد پسند حضرت واقع شود، چقدر؟؟؟
زیر باران می رویم پهلو به پهلو
میان این هوای سرد و خوش بو
به زیر چتر تو زیر نگاهت
چه پیوندی زده ابرو به ابرو
نگاه من به آن چشمان مستت
نگاهی که شده با شرم پر رو
تو هم گاهی نگاهی زیر چشمی
به من گر میکنی از عشق مملو
و لبهایم مکدر مانده گوید:
خدایا، ای خدا ام کیف یرجو
اهمیت تشکیل نظام اسلامی
تشکیل نظام اسلامی از ضروریات دین اسلام و مذهب تشیع است، چرا که بدون حکومت اسلامی ،اجرای احکام اسلامی در امور سیاسی،اجتماعی،فرهنگی ،امنیتی،نظامی و حتی امور فردی و مذهبی مسلمانان معطل و مختل خواهد شد .تجربه تاریخی و عینی این حقیقت را به وضوح ثابت میکند ،از این رو پیامبر بزرگ اسلام پس از هجرت به مدینه ،در اولین فرصت به تاسیس نظام و حکومت اسلامی پرداخت. امام رضا (ع) در این باره میفرماید :...هیچ فرقه و ملتی را نمی یابیم که پایدار مانده و زندگی کرده باشد ،مگر با داشتن فرمانروایی قوامبخش و این از آن روست که مردم ناچارند برای امر دین و دنیای خود حاکمی داشته باشند تا آن ها را سرپرستی کند... و زندگی مردم بدون آن حاکم ،قوام و سامان نمی یابد...1
وجود حاکم عادل در راس حکومت اسلامی نیز از مسلمات این دین است و در متون اسلامی به آن تصریح و بر آن تاکید شده است ،امام صادق(ع)فرمود:سه چیز است که مردم هر شهری به آن نیاز دارند تا در امور دنیا و آخرت خود به آن پناه ببرند و اگر این سه را نداشته باشند به نابسامانی در زندگی گرفتار خواهند شد: فقیه دانای پرهیزگار،فرمانروای نیکوکاری که مردم از وی پیروی کنند و پزشک آگاه مورد اعتماد.2
نکته:البته نظام هماهنگ با امور یاد شده در گرو داشتن رهبر جامع عقل نظری و عقل عملی است.امام رضا(ع)هم فرمود:اگر برای مردم ،امام و رهبری توانا ،امانتدار،نگهبان و پاکدست قرار داده نمیشد،آیین نابود میشد،دیا از بین میرفت ،سنتها و احکام الهی تغییر می یافت بدعت گذاران بر آن می افزودند و ملحدان از آن می کاستند و مسلمانان به شبهه دچار میشدند.3
1-عیون اخبارالرضاج2 ص101
2-تحف العقول ص 319
3-عیون اخبارالرضا ج2 ص101
طبق آیه 35 سوره ی یونس ،یکی از دلایل توحید و یگانگی خداوند را تدبیر و مالکیت جهان بیان می فرماید:بدین صورت که طبق فطرت و عقل انسان باید در تمام امور از حق پیروی کند.حتی اگر انسان از روی اشتباه یا هوای نفس از حق منحرف شود و از ناحق پیروی کند، در حقیقت،ناحق را حق پنداشته و این پندار نادرست او را به اشتباه انداخته است. به همین جهت اگر او را مواخذه کنند عذر تراشی کرده خود را پیرو حق معرفی می کند. پس پیروی از حق در هر شرایطی لازم است و اگر کسی دیگران را به سوی حق هدایت کند لازم است که از او پیروی شود. زیرا پیروی از او پیروی از حق است. البته منظور از هدایت در این آیه تنها نشان دادن راه نیست زیرا اگر شخصی با راه آشناه باشد اما خودش در راه حرکت نکند باز می تواند راه را نشان دهد.
اما نشان دادن راه و رساندن به مقصد تنها کار خداست، یا کسانی که خدا آنها را بدون واسطه ای هدایت کرده و می توان بطور کامل به هدایت ایشان اعتماد کرد و آنها جز پیامبران و ائمه نیستند. خداوند در این آیه از مشرکان سوال میکند که آیا پیروی از کسی که هم راه را نشان میدهد و هم به مقصد میرساند شایسته تر است یا پیروی از معبودهایی که هرگز قدرت هدایت ندارند و بلکه اگر هدایت پذیر باشند باید کسی آنهارا هدایت کند؟!!
آنگاه چون مسلما مشرکان پاسخی برای این سوال ندارند به پیامبر دستور میدهند که خود به جای آنها جواب بده و بگو(( تنها خدا به حق هدایت میکند)).
المیزان ج 10 ص53
تغییر تغییر تغییر چقدر واژه آشنایی است برایمان، چقدر در زندگی مان ارزش و جایگاهی برایش قائل شده ایم، شده است نشان فرهیختگی و مدرن بودن، و ترسی در وجودمان ریشه دوانده که نکند تغییر پیدا نکنیم، نکند از جامعه عقب بیافتیم.
هر روز به دنبال یک چیز جدید، رنگ جدید، مدل جدید، سبک جدید، دلمان را خوش کرده ایم به متغیر ها که یک روز هست و روزی دیگر نیست، دلمان خوش است که مدرن و امروزی هستیم، امروز به دنبال فلان بازیگر و طرز پوشش و رفتارش و فردا به دنبال فلان خواننده!!!
سنتی بودن هم که برایمان افت کلاس دارد، آقا اصلا تو این وضع و اوضاع چه کسی دنبال سنتی بودن میرود، سنتی ((دیگه مرد، امروز رو بچسب)).
نمیدونی مهدی یه پیراهن جدید گرفتم اگه کل بازار رو هم زیر و رو کنی نمیتونی لنگشو پیدا کنی، آس بازار!
دو روز دیگه میبینیش میگی فلانی پیراهنت کو؟ میگه خوشم نیومد، دیروز تو پاساژ رضایی تن چند تا مانکن دیدم، دیگه به درد نمیخوره. از مد افتاده است.
تغییر تغییر تغییر...
ادامه دارد...
مطمئنم که خیلی وقته قسمت جنوب شهر سر نزدی و تو خونه گرم ونرمت تو بالا شهر راحت نشستی، میدونم زحمت کشیدی رسیدی اونجا و الانم دغدغه کاریت زیاده و سرت خیلی شلوغه؛ ولی ازت یه خواهشی دارم، بیا همین فردا تصمیم بگیر که به پایین شهر، پایین خط راه آهن هم یه سری بزنی، ببین از رنگ ماشینت هم نترس خط نمیندازن، اینقد خوششون میاد که حتی برات تمیزشم میکنن. اصلا چی میشه یه روز بدون ماشین و لباس مارکدار بیای بیرون، با یه لباس معمولی و بدون ماشین. حالا اگه حوصله اینم نداری اونا که میان بالا شهر، همونا که سر چهرراه و تقاطع آدامس و گل میفروشن، همون دختری که برا سلامتیت اسپند دود میکنه، یا همون پسری که چند روز پیش با لنگ شیشه ماشینت رو برق انداخت همونا رو میگم.